عبيدِ زاکانی؛ رسالهیِ دلگشا
Saturday, February 7, 2015
ترکپسرِ مست و غلامباره
ترکپسری مست بر درِ غلامبارهای افتاده بود. غلامباره او را بديد و بر دوش گرفته بر بالای خانه برد و همهشب به کارِ خير مشغول بود. وقتِ روز، ترک از خواب برآمد، گفت: من در کجا خفتهام؟ گفت: در بندهخانه. گفت: من در زير خفته بودم، چون است که اينزمان بالایام؟ گفت: در خواب غلطيده باشی. گفت: چرا شلوارم گشادهست؟ گفت: در خواب خره کشيده باشی. گفت: درِ کونام چرا تر است؟ گفت: مگر در مستی، قی کرده باشی. گفت: سوراخِ کونام درد میکند... گفت: در مستی، دوبيتی بسيار خوانده باشی. ترکپسر باور کرد و خاموش شد.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment