Friday, February 27, 2015

تا جان‌ات برآيد!

همدانی در خانه‌یِ خود می‌رفت، جوانی خوش‌صورت را ديد که از خانه‌یِ او بيرون می‌آيد؛ برنجيد و گفت: لعنت براين زندگانی باد که تو داری! هر روز به خانه‌یِ مردم رفتن چه معنی دارد؛ تا جان‌ات برآيد، زنی بخواه، چُنان‌که ما نيز خواسته‌ايم، تا ده کسِ ديگر به تو محتاج شوند!

عبيدِ زاکانی؛ رساله‌یِ دلگشا

No comments:

Post a Comment